سفارش تبلیغ
صبا ویژن





 

 

 

 





محبوب ترینِ شما نزد خداوند، خوش خوترین های شما هستند ؛ آنان که فروتنی می کنند و با دیگران الفت می گیرند و دیگران با آنان، الفت می گیرند [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

:: خانه

:: مديريت وبلاگ

:: پست الكترونيك

:: شناسنامه

vدرباره من

lovlyworld

F . Taghavi
شب تنهائی من‏‏‍‏ بر هجوم تن دیوار اتاق میکوبد دل من تنگ دلی است که بر اندوه دلم می نالد

vلوگوي وبلاگ

lovlyworld

v لينك وبلاگ دوستان

احسان
عاشق دلباخته
حرفهای شیرین
مشکی رنگه عشقه
دلنوشته های یاسی
پویا احسانی
عاشقان دیوانه نیستند!
رویای معین
ردپای شقایق
diplomacy
یاسین
شب و تنهایی عشق

.: شهر عشق :.
امپراتوری هخامنشیان
دکتر علی حاجی ستوده

v لوگوي وبلاگ دوستان

















vمطالب قبلي

مطالب علمی
ایام خاص
اشعار زیبا
پندهای به یاد ماندنی
عاشقانه ها
خبر

vوضعيت من در ياهو

يــــاهـو

vاشتراك در خبرنامه

 

 

:: كل بازديدها: 231782

:: بازديدهاي امروز :4

:: بازديدهاي ديروز :25

::  RSS 

::  Atom 

! نکته روز

یکشنبه 88/7/26 :: ساعت 5:7 عصر

شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم.

دوستی به تازگی در مورد تو می گفت....  

همسایه حرف او را قطع کرد و گفت

-  قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه؟  

-  کدام سه صافی ؟     

 - اول از میان صافی واقعیت. آیامطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟  

  -نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

 - سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای. مسلماً چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود .

-  دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

-  بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده،  رد شده است. آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم  می خورد؟

 - نه، به هیچ وجه!  

همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه  مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی .........

 

 



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! داستان روز

    شنبه 88/5/17 :: ساعت 12:12 عصر

    قلب جغد پیر شکست

    جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! غم

    چهارشنبه 88/4/3 :: ساعت 11:58 صبح

    به آسمان نگاه کنید بغضی از جنس تاریکی  تمام آبی آسمان را پوشانده

    به خورشید همیشه خندان نگاه کنید دیگر نورش شادی بخش نیست گویا این فانوس زمین هم در غمی مبهم اسیر شده

    شبها ستاره ها به جای چشمک زدن هم نوا با مردم از اندوهی سخن میگویند از کشته شدن هم وطن به دست هم وطن از زخمی شدن دل میلیونها انسان به دست برادران خودشان ستاره ها شبها سکوت میکنند و بی صدا فریاد میزنند صدای سکوتشان در فریاد انسان ها میپیچد و نوائی دلخراش تولید میکند

    گل ها رو دیده اید خشم و غصبشان همچون قطرات تلخی از دلشان بر برگها میچکد عطرشان بوی خون دارد خون دلی که این روزها از دل هر انسان با غیرتی بر می آید

    به تازگی از کنار شمشادها رد شده اید به پای هر رهگذر میپیچند و تمنا میکنند که بمانید و حمایت کنید

    صدای سازها را به تازگی شنیده اید گویا تمام نت ها صدائی جز یک اسم ندارند ندا دختری که بی گناه با نگاهی پر از آرزو دنیای سیاه را ترک گفت

    در غم ندا و دیگر شهدای روزهای اخیر میباریم و راهشان را ادامه میدهیم

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! داستان روز

    شنبه 88/3/16 :: ساعت 6:23 عصر

    فاصله ها

    با ترس پنجره را باز کردم در اون دور دستها غباری رقص خود را به رخ میکشید ، همه جا زیبا بود . گلها لبخند زنان زیبائی های خود را به تصویر میکشیدند . بلبل کوچک باغ پرزنان خبر از آمدن میداد .

    موهایم را باد لرزاند تارهای سیاهش به صورتم چنگ زدند گویا از دور شدن می ترسید ند . چشمانم با این همه زیبائی هم آغوش شد . صدایی من را از من جدا کرد.

    -         اینجا دیار تنهائی است ؟

    -         بله .

    با خودم فکر کردم دیار تنهائی و این همه زیبائی !!!!

    -         مسافر پرسید میتوانم کمی اینجا استراحت کنم ؟

    -         با لبخند گفتم چرا که نه . اما اگردر این دیار اسیر شدید چه خواهید کرد ؟

    -         نگاهم کرد و گفت اسیر شدن همیشه هم زشت نیست .

    وارد شد کنج باغ کلبه ای ساخت و ماندگار شد .

    او تنها ماند و من تنها ماندم فاصله کلبه ای او با خانه ای من چند قدم بود اما .............

     

    باز نسیم بر تن سرد سکوتم کوبید

    بر دلم آهسته ، نفسی تازه دمید

    رخنه کرد نور امید ، در هوای دل آشفته من

    زمزمه ، حس عمیق یا همان ترس قدیم

    هر چه بود زیبا بود هر چه بود رویا بود

    لحظه های با تو تا ابد با ما بود

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! شعر روز

    سه شنبه 88/2/29 :: ساعت 11:15 عصر

     

    شب رفتن

    بر لب پنجره آرام و خموش

    در پی نور نگاهی بودم

    آسمان پر ز ستاره به من می خندید

    دل من روشن ، از نور امید

    آسمان صاف تر از یاس سفید

    همه چیز زیبا بود

    همه بی تاب صدای خورشید

     

    آسمان برقی زد

    نوری از جنس شبی ظلمانی

    شب تاریک پر از دلهره شد

    هر ستاره به کنجی لغزید

    ماه پشت سر یک کوه دل آزرده خزید

    بوف تنها  پرید

    ابرها حمله بر آغوش سحر آوردند

     

    همه جا تاریک شد

    نور آن ماه درخشنده رمید

    برق بر ساقه ی آن بید تنید

     

    مرغ دل خسته و تنها ترسید

    لرزشی بر بدنم می پیچید

    آن تن آزرده

    ناگهان مثل پری رقصان شد

    چه سبک میگشتم

    نفس خشک خزان

    برد من را در اعماق خیال

     

    چشمم آهسته به دنبال کسی می چرخید

    پر تمنا بود ، پر تردید بود

    فاصله ها دور است

    نور آن پنجره از دور نگاهم میکرد

    لب من زمزمه میکرد با من

    به کجا خواهم رفت ؟

     

    رعد آغوش کشید

    آه از بطن وجودم جاری است

    آسمان می بارید

    همه جا نمناک است

    تن من ، خاطره ی آن گل یاس

    کوچه ی تنگ خیال

    همه از رفتن من میگفتند

    آن سکوت شب بی همراهی

    با هیاهو به اتمام رسید

     

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! داستان روز

    جمعه 88/1/28 :: ساعت 5:11 عصر

        

    غریبه

    شعاعی از نور آفتاب چشمهایش را نوازش کرد آهسته چشمها را باز کرد . ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! شعر روز

    جمعه 88/1/21 :: ساعت 12:36 عصر

    بوی بهار

    گوش من باد بهار می شنود

    در پیش بوی بهار می شنود

    چشم من رنگ بهار می طلبد

    در بهار رنگ خدا می طلبد

    دل من طرح گلی می جوید

    در پی عطر گلی می پوید

    لب من شهد گلی می نوشد

    با خود از مستی گل می گوید

    روح من عطر گلی می خواهد

    آن زمان تنها تو را می خواهد

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! داستان روز

    شنبه 87/11/19 :: ساعت 7:25 عصر

    شبی از آن رابی

    این داستان واقعی از زبان میلدرد معلم موسیقی نقل شده و ارزش خواندن را دارد !ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! شعر روز

    دوشنبه 87/11/14 :: ساعت 12:56 صبح

       

    بود در هر کوچه دلواپسی

    یک نسیم سرد ، حجم بی کسی

     

    بود در اوج نگاه خسته ای

    یک دل عاشق ، صدای تشنه ای

     

    بود در هرم سکوتی دلنشین

    آن نوای دل ، دلی بی سرنشین

     

    بود آن طالع ونوس کمترین

    آن زن تنها ، همان تنهاترین

     

    بود در عمق نگاهی آشنا

    یک سبد بغض ، بغضی از جنس دعا

     

    بود در راز و نیازی با خدا

    یک تمنا ، یک وصال وقت ثنا

     

     

     

     

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! محرم

    دوشنبه 87/10/9 :: ساعت 1:54 عصر

    توبه از جرم وخطا،حال سحر می خواهد

    خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد

    وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست

    دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد

    سختی گردنه ی عشق زمینت نزند

    راه پر پیچ وخمش مرد سفر می خواهد

    صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم

    محرم راز شدن دیده ی تر می خواهد

    جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق

    محشر از مادر سادات نظر می خواهد

    عمل زینب کبری به همه ثابت کرد

    سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد

    سر عباس به نی پند ظریفی دارد

    غیر خورشید،سماوات قمر می خواهد

     

     

     



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    ! ليست كل يادداشت هاي اين وبلاگ